لبخند تو گل هایی با طعم عسل دارد
هر خاطره ات ردی هر جای محل دارد
روزی که تو را دیدم آوار شدم بر خود
قلبم شده ارگ بم پا روی گسل دارد
باور نکنی هرکس لبخند به رویت زد...
این شهر که می بینی عشاق دغل دارد
چون جاده طولانی هی دور شدی از من
جای تو فقط گریه این زن به بغل دارد
پروانه ی غمگینی دور از تو در این خانه
در باغچه اش تنها گل های بدل دارد
داد ازغم تنهایی وقت است که باز آیی
ای پادشه خوبان هر قول عمل دارد
امشب اگر در کو چه ام پیدا شده ماهی
حتما نقاب از چهره ات رفته است گه گاهی
قدری بیا نزدیک تر این جا هوا بد نیست
یک ماهی تنها جدا افتاده در چاهی
بی جزر ومد هم با نگاهت رو به طغیان است
دریای آرام تو را می خواهد این ماهی
می چرخی و خوش می درخشی و خیالت نیست
من مانده ام در حسرتت با دست کوتاهی
ابری اگر بودم به رویت سایه می کردم
یک زن حسود وعاشق است و غرق خود خواهی
با دسته ای از شاپرک های همین بیشه
تا کوه قافی که تو هستی می شوم راهی
یا سایه ات را بر سرتنهائیم بگذار
یا لب بجنبان و بگو من را نمی خواهی
یک عمر به پای عشق زانو زده ایم
تا مقصد ناکجاش پارو زده ایم
انگار تمام شهر را بشناسیم
انگار به هر که دیده نارو زده ایم
هی داد نزن که دوست داری من را
وقتی که در آ غوش گرفتی تن را
من فرق هوس و عشق را نشناسم؟
نشناخته ای هنوز جنس زن را
باران دوباره کوچه ها را خیس تر کرده
تقویم احساس مرا جور دگر کرده
تنها ی تنها می روم بی درد ؛ بی غصه
کافیست هرچه قلب من با رنج سر کرده
شاید که یادم هم نیفتی ؛باز ممنونم
لطف تو باران را برایم بیشتر کرده
تا با تو هستم زندگیم از یک صدا خالیست
حجم سکوتت دردها را شعله ور کرده
من سعی کردم مهربان باشم ولی انگار
بی رحمی ات این کار من را بی ثمر کرده
من می روم با پای خود اما دلم اینجاست
تنها همین عشق است دنیا را خبر کرده
.: Weblog Themes By Pichak :.