تاریخ : جمعه 89/7/9 | 4:50 عصر | نویسنده : مینا سراوانی
تبردردست گل چیدند از من
توراوقتی که دزدیدند از من
تمام خاطرات سبز باغم
همان یک لحظه پاشیدند از من
تبرها، غیر زیبایی و لبخند
گناه دیگری دیدند از من؟!
زدند آتش به فلب پیر با غم
سراغت را که پرسیدند از من
بهار سبز پوش و قاصدکها
چرایکباره گردیدنداز من
شدم باغی که روح شاپرکهاش
به فصل غنچه نومیدند از من
.: Weblog Themes By Pichak :.